#دلنوشته
…
در خاواده ای متوسط در روستای از روستای های کشور پهناور ایران در منطقه کوهستانی در یکی از روزهای پاییزی مادری مریض حال و بیمار را به بیمارستان می برند ، نرسیده به زایشگاه بعد از 7 فرزند دختری زیبا و مظلوم متولد می شود پدر آن دختر که همراه خانمش بوده به داخل بیمارستان می رود برای بستری کردن ، در همین حال که مادر در حیاط بیمارستان سر چاه سرویس بهداشتی (قبلا چاههای سرویس بهداشتی در حیاط بوده اند و یک سوراخی دایره شکلی وسط سنگ بالای چاه بوده برای هواگیری) می نشیند و توان راه رفتن ندارد دختره با عجله زیاد به دنیا می آید .حال مادر اصلا خوب نیست آنقدر فشار بهش می آید که حواسش نیست دارد چکار می کند ناگهان دست به زمین می برد و تکه گوشتی را از سوراخی بالای چاه می اندازد داخل چاه ناگهان خواهر آن زن که همراه او بوده متوجه می شود و یه لحظه پای کوچیک اون دختر مظلوم و مظلوم که ای کاش به دنیا نمی آمد را می گیرد و بالا می کشد ..بعد از چند روزی به خانه بر می گردند مادر دختر حالش بد می شود این دختر کوچولو که نمیداند برای چی به دنیا آمده و مادرش هم توان نگهداری را ندارد خاله اش او را به خانه خود می برد و او را با آب قند تا سه ماه بزرگ می کند ..اون دختر بزرگ می شود و هر روز بزرگتر ……
بزرگتر که میشود خواهران همه عروسی می کنند تنها می ماند با پدر و مادر پیر و مریض حال ؛زندگی اش را وقف پدر و مادر می کند غافل از اینکه خودش زندگی می خواهد می گذرد لیسانس می گیرد و در همین گیر و دار پرستاری هم می کند پدر و مادر روز به روز مریض حال تر میشن و به سن دختر اضافه می شود در همین بین چند نفر بهش پیشنهاد ازدواج می دهد ولی به خاطر اونا رد میکند آخه کسی نبود که از آنها نگهداری کند چند سالی حال پدر و مادر بد می شود و متاسفانه هر دو در یک سال از دنیا می روند پدر پنج ماه بعد از مادر می رود و روزهای سخت دختر از روزی که پدر می میرد شروع می شود روزهای آوارگی و بی پناهی و بی کسی زن داداشش از خانه بیرونش می کند و اون دختر یک خانه برای خود اجاره می کند و در این یکسال دریغ از هیچ کمکی چه مالی و چه عاطفی دختر روز به روز قلبش سیاه تر می شود تا اینکه یکسال اجاره نشینی گذشت و به خانه خواهرش پناه می برد آنجا هم ظاهرا برایش امن نبود اون دختر الان مریض می شود و آنقدر آنفلونزا فشار می آورد که نمیدانم سلامت می شود یا نه ،الان در اوج احساس تنهایی و بی کسی به سر می برد …