#دلنوشته
هوا هوای دلگیری است
در این برهه از زمان فقط جسمم روی زمین است ، نمیدوانم کجا میرود ذهنم گاهی به گذشته گاهی به آینده محال و گاه گاهی پیش مادرم چقدر این روزها دلم هوایش را می کند انگار فقط او را کم دارم الان حدودا 6 سال از آخرین دیدارش می گذرد انگار دیروز بود چقدر بی مادر سخت است چقدر آوارگی سخت است آخخخخ مادر کجایی تا به دخترت امید به زندگی بدی مادر جان بعد از تو همه لج کردند از بیرون بگیر تا درون خانه مادر جان اگر دلم به خدا و وجود لایتناهی او نبود شاید منم مثل دخترهای دیگر یه بسته قرص می خوردم و خلاص می شدم منظورم خلاص دنیوی است …
مادر جانم گاهی آنقدر گله می کنم از نبودت که بعد به خودم می آیم خجالت می کشم از خدای خودم …..کاش بودی مادر تا از خدای خودم گله نمی کردم.
قبول می کنم که باید می رفتی ولی مادر دل است نمی فهمد آخر تو مادر خوبی بودی ….یه شب که به خوابم بیایی تا یه ماه شارژ میشم چقدر نبودنت اذیتم می کند ….
مادر برای دختر کم طاقتت دعا کن حلیمه همچنان حلیمه ماند
مادر خیلی دوست داشتم مادر بشم ولی نشد