دلنوشته
دلتنگ روزهای گذشته ام .روزهای که هم باهات حرف می زدم و هم حضورت را حس می کردم . دلم تنگه
تنگ روزهای که با آرامش کامل و خیال راحت روزها را سپری می کردم .
آقا جان فقط میتونم بگم شرمنده ام .شرمنده همه روزهای و ساعتها و ثانیه های که بی تو گذشت .و حاضر بودی و من غایب
مرا ببخش به خاطر همون لحظه ها
حلالم کن اگه حلالم کنی مشکلاتم حل میشود برام دعا کن .
سلام .سلامی به گرمی حضور تو ، سلامی به محبت های بی دریغ تو
نمی دانم در این مدتی که نبودم یا سراغی نگرفتم ازت یا به عبارتی ازت غافل بوده ام و دچار مسائلی شده ام که همه چیزم را از یادم برد حتی توئی که لحظه ای ازت غافل نمی شدم ،
آغا جان آمده ام اما با دلی شکسته شده و امیدی تنگ شدی و خسته تر از اونیم که حتی به یک ثانیه آینده امیدی ندارم ….امده ام فقط این را بگویم ممنونم به خاطر تمام لحظاتی که فکر کردم فراموشم کردی ولی نه این تو بودی که با تمام این بی حرمتی ها و بی حیایی ها بازهم هوایم را داشتی و واسطه نجاتم شدی ….آغا جان من روسیاه کجا را دارم برم جز در خونه شما ها از اون لحظه ای که مرا به حوزه خوانده ای تا این لحظه …مگر می شود تمام اون روزها و شبه های خوب و سرشار از آرامش را از یاد ببرم اون ساعاتی که فکر می کردم خوشبخت ترین آدم روی کره زمینم …مگر من لحظاتی که با تو انس می گرفتم را از یاد می برم …درسته رفتم قاطی گناه کارا آغا جان به خدا گناه کارا هم گناه دارن اونا به خاطر کمبودهای که دارن به سوی گناه میرن خودت که شاهد کمبودهای من بودی …تو این مدت بی پناهی و بی کسی را دیده ام اونقدر نامید شده ام که فقط خدا معجزه کنه که این هم به واسطه گری شما بستگی داره که من هدایت شوم یا نه …امروز به در خانه ات آمده ام آغای مظلومم …..
از اینکه این ساعت ،این چند دقیقه را فرصت دادین تا باهات حرف بزنم ممنونم….