#دلنوشته
مانده ام در میان کوهی از دو دلی و حذف کردن اطرافیانم ، آنقدر اینمدت بهشون توجه می کردم و اگر کاری داشتند انجام می دادم و نیاز مالی شان را برطرف می کردم ولی این روزا که خودم خیلی نیاز دارم به من توجه کنند با اینکه به آنها می گویم ولی هیچ توجهی نمی کنند و من مانده ام با حسرت کارهای کرده برای دیگران و حسرت خوردن کارهای نکرده برای خودم من می توانستم وقتهای را که برای دیگران گذراندم را برای خودم انجام می دادم و الانم شاید زندگی ام جای دیگری قرار داشت نمیدانم شاید هم بدتر میشد مانده ام در فکر و خیال کارهای کرده و نکرده خودم و واقعا پشیمانم کاش زمان به عقب بر میگشت و من هیچکدام از آدمهای که الان اطرافم هستند را نمی شناختم و باهاشون ارتباط برقرار نمی کردم ……متاسفم برای خودم …….
نمیدانم تصمیمی که الان گرفته ام درست هست یا نه یا میتوانم ادامه بدهم یا نه یا زمان چطور پیش می رود نمیدانم …..مثل کسی شدم که بعد از مدتی حافظه اش را از دست داده و مات و مبهوت به آدمها می نگرم …کاش هیچوقت آدمها را نمی شناختم کاش به این درجه نمی رسیدم ..حیف وقت و عمری که گذشت ولی خدارا شکر توانستم زودتر متوجه شوم ..امیدوارم این بی توجهی آنها را از من دور کند و بتوانم روحیه ام را بدست بیاورم ..