#عدم حضور پدر و مادر
پدر و مادر عزیزم کاش بودین تا با نگاه کردن به چهره نورانیتان دلم از آشوبهای امروزم آرام میشد ….چقد این روزها دلم هوای حضورتان را می کند و من چقد این روزها احساس دلتنگی و تنهایی می کنم …
پدر و مادر عزیزم کاش بودین تا با نگاه کردن به چهره نورانیتان دلم از آشوبهای امروزم آرام میشد ….چقد این روزها دلم هوای حضورتان را می کند و من چقد این روزها احساس دلتنگی و تنهایی می کنم …
دلم برای روزهایی تنگ است
که می دانم باز نخواهند گشت
برای پدرم که دیگر حضورش را
احساس نخواهم کرد
به راستی که چه زود دیر می شود
کاش بودی پدر این روزها همه چیز خسته کننده است حتی هوای این روزها سرد است ،این روزها دلم فقط هوای تو مادر را می کند چقد دلم برایتان تنگ شده ،راستی یه سوال؟ تو هم دلت برای من تنگ می شود ؟ یادت هست هیچوقت نمی توانستیم دوری هم را تحمل کنیم پس چرا اینجوری شد!!!!!!!بابا خیلی تنهام دلم تنگه دلم یه شانه محکم می خواهد یه کوه استوار …..کاش بودی …..من هنوز هم که هنوزه به نامت و اعتبارت افتخار می کنم …..
نبودنِ تــو
فقط نبودنِ تو نیست
نبودنِ خیلی چیزهاست…
کلاه روی سَرمان نمی ایستد!
شعر نمیچسبد…
پول در جیبمان دوام نمیآورد!
نمک از نان رفته!!!
خنکی از آب………….
” ما بیتو فقیر شدهایم ” مادر….
انتظار واژه ی غریبی است …
واژه ای که روزها یا شایدم ماههاست
که با آن خو گرفته ام.
که چه سخت است انتظار
هر صبح طلوعی دیگر است
بر انتظارهای فرداهای من!
خواهم ماند تنها در انتظار تو
چرا نوشتم در برگ تنهاییم
برای تو، نمیدانم؟
شاید روزی بخوانند بر تو،
عشق مرا …
می دانم روزی خواهی آمد،
می دانم …
گریان نمی مانم، خندانم!
برای ورودت ای عشق.
وقتی که به یادت می افتم،
به یاد خاطراتت …
نامه هایت را مرور می کنم،
یک بار … نه … بلکه صد بار
وجودم را سراسر عشق فرا می گیرد …
و اشک شوق
بر گونه هایم روانه میشوند …
تنها میگویم همیشه در قلب منی تو …
میدانم که باز خواهی گشت …
می دانم!
به یاد لحظات خوش انتظار و تنهایی
نوشته شده توسط ابراهیم زارعی
دلتنگ روزهای گذشته ام .روزهای که هم باهات حرف می زدم و هم حضورت را حس می کردم . دلم تنگه
تنگ روزهای که با آرامش کامل و خیال راحت روزها را سپری می کردم .
آقا جان فقط میتونم بگم شرمنده ام .شرمنده همه روزهای و ساعتها و ثانیه های که بی تو گذشت .و حاضر بودی و من غایب
مرا ببخش به خاطر همون لحظه ها
حلالم کن اگه حلالم کنی مشکلاتم حل میشود برام دعا کن .
سلام .سلامی به گرمی حضور تو ، سلامی به محبت های بی دریغ تو
نمی دانم در این مدتی که نبودم یا سراغی نگرفتم ازت یا به عبارتی ازت غافل بوده ام و دچار مسائلی شده ام که همه چیزم را از یادم برد حتی توئی که لحظه ای ازت غافل نمی شدم ،
آغا جان آمده ام اما با دلی شکسته شده و امیدی تنگ شدی و خسته تر از اونیم که حتی به یک ثانیه آینده امیدی ندارم ….امده ام فقط این را بگویم ممنونم به خاطر تمام لحظاتی که فکر کردم فراموشم کردی ولی نه این تو بودی که با تمام این بی حرمتی ها و بی حیایی ها بازهم هوایم را داشتی و واسطه نجاتم شدی ….آغا جان من روسیاه کجا را دارم برم جز در خونه شما ها از اون لحظه ای که مرا به حوزه خوانده ای تا این لحظه …مگر می شود تمام اون روزها و شبه های خوب و سرشار از آرامش را از یاد ببرم اون ساعاتی که فکر می کردم خوشبخت ترین آدم روی کره زمینم …مگر من لحظاتی که با تو انس می گرفتم را از یاد می برم …درسته رفتم قاطی گناه کارا آغا جان به خدا گناه کارا هم گناه دارن اونا به خاطر کمبودهای که دارن به سوی گناه میرن خودت که شاهد کمبودهای من بودی …تو این مدت بی پناهی و بی کسی را دیده ام اونقدر نامید شده ام که فقط خدا معجزه کنه که این هم به واسطه گری شما بستگی داره که من هدایت شوم یا نه …امروز به در خانه ات آمده ام آغای مظلومم …..
از اینکه این ساعت ،این چند دقیقه را فرصت دادین تا باهات حرف بزنم ممنونم….
انتظار شیرینترین لحظه زندگی ،ودر عین حال دلگیرترین حس نبودن
انتظار صحفه زیبای عشق
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
دلم عجب هوایت را کرده
یا صاحب الزمان (عج)
کاش کلمه ای به معنای انتظار نبود تا هیچ کس بعد از رفتن یا نیامدن کسی انتظار نمی کشید و بیخیال میشد ،انتظار ماده ای سمی است که اول روح و روانت را سمی می کند بعد به جسمت ضربه وارد می کند کاش دلم را برایش می تکاندم تا حداقل زودتر بیاید و به این درد بی درمان پایان دهد ، نمی گویم خیلی منتظرتم چون اگر هم باشم و بخواهم باشم نمیزارن یا نفسم نمی زارد یا هم شرایط نمی زارن ،….
آقا جان کاش نیم نگاهی از نگاهای معصومانه ات به این دل آشفته حال ،غرق گناهم بیافتد تا باور کند که تو خواهی آمد و گول این زرق و برق های دنیای آخر الزمانی را نخورد ….کاش می شد به دلم بفهمانم که تو همانی که روزی با قصه های شبانه امامت می خوابیدی …چی بگویم از نگرانی های امروز و فردام . از ناهنجاریهای آخرالزمانی از آشفتگی های این روزا …کاش این انتظار به پایان برسد نه به خاطر دل آشفته من به خاطر دلهای معصومی که به خاطر دل و کارکرد من انتظارشان دارد سمی می شود …اصلا من را جز آدما حساب نکن من را نادیده بگیر و به خاطر خوبات بیا که زمین تشنه وجودت هستند .